همدلی وهمزبانی

راهکارهای تقویت و تعمیق همدلی و هم زبانی

همدلی وهمزبانی

راهکارهای تقویت و تعمیق همدلی و هم زبانی

همدلی وهمزبانی
حضرت علی (ع) راه تحقق جامعه همدل را درک متقابل وظایف، خیرخواهی و نصیحت، یاری رسانی نیکو و امر به معروف و نهی از منکر می دانند.مقام معظم رهبری سال ۱۳۹۴ را با عنوان “دولت، ملت، هم دلی و هم زبانی” نامگذاری کردنددر شعار امسال، همدلی نماد هماهنگی های باطنی است و همزبانی نماد هماهنگی های بیرونی است. قلمرو این هم دلی و هم زبانی، همه میدان‌هایی است که پیشرفت کشور و تحقق عدالت و گسترش معنویت، به آن نیاز دارند .اگر چه رابطه و حقوق بین دولتمردان و مردم ، امری دو سویه است، اما به حکم قاعده ی منطقی «الناس علی دین ملوکهم » وظیفه ی دولتمردان در این امر سخت تر از مردم و رسانه ها است.از این حیث، افزودن پسوند «هم زبانی» در عنوان سال،می تواند دلالتی دال بر این بخش از منازعاتی باشد که در سال های اخیر رخ داده است.
پیوندهای روزانه
پیوندها
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
یکی از پدیده‌های زیبا و تحسین‌برانگیز ایرانیان باستان، فرهنگ همیاری و همدلی است. این ارزش والای انسانی را امروزه نیز در جای جای سنن ایرانیان مشاهده می‌کنیم و البته به آن می‌بالیم و سخت مفتخریم. چرایی این تأسی همه جانبه، به مراتب منور همدلی از دامان اعتقادات یکتاگرایانه ایرانیان بر می‌خیزد. مردم حقیقت‌جوی حق‌مداری که در سراسر تاریخ چندهزار سالة خویش هرگز سر به پای هیچ بت و بت‌گری فرود نیاورند. فرهنگ سنتی ایران پیوسته همة اجزای عالم را در کلیتی شریف با یکدیگر می‌بیند؛ بدین روست که در قاموس این فرهنگ ساده اما شکوهمند، هیچ نشان و نیتی از دورویی و دوگانه‌گرایی نمی‌بینیم.


همه چیز در اوج تناسب با هم به سر می‌برد و اگر بی‌تناسبی – گاه – وجود دارد از نگاه ناساز ماست:


هرچه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست

ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست (حافظ)

 

همه اجزای این عالم، دست در دست یکدیگر نهاده‌اند و با حرکتی موزون و زیبا به سوی یک نقطه در حرکتند. ابر و باد و مه و خورشید و فلک – در فرهنگ بارور ما- شانه به شانة هم نهاده‌اند تا ما- که اشرف آفریده‌های خداییم- نانی به کف آریم و به غفلت نخوریم. غفلت در این فرهنگ، زمانی بر انسان تیغ می‌کشد که خلاف آمدِ آفرینش عمل کنیم. یعنی بر رشته موزون ِمودت نتنیم و به جای مؤانست با هم – که جان ِ جمیل جهان است – به عداوت با هم برخیزیم. اصلی‌ترین جان‌مایه‌های فرهنگ سنتی ایران، تأکید ِمؤکد بر عنصر شریف همدلی است که همة زایش‌های فرخنده فرهنگی از دل آن بر می‌خیزد:

چون سلیمان را سراپرده زدند

جمله مرغانش به خدمت آمدند

هم زبان و محرم خود یافتند

پیش ِ او یک یک به جان بشتافتند

جمله مرغان ترک کرده چیک چیک

با سلیمان گشته افصح مِن اَخیک

همزبانی خویشی و پیوندی است

مرد با نامحرمان چون بندی است

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی بهترست

 

وجود همدلی توصیه مؤکد سنن ایرانی است. سنت ایرانیان، همدلی را - نه یک زینت رفتاری - بلکه یک «باید» و الزام تلقی کرده و می‌کنند که هرکه از آن دور و محجور افتد مأجور نیفتد؛ به گفته سعدی:

تو کز محنت دیگران بی‌غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

 

و یا حسب سخن پدر شعر فارسی – رودکی – که گفت:

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

 

و نیزحافظ که فرمود:

حُسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت

 

می‌بینیم که ناهمدلان وناهمدلی درپهنه این فرهنگ نامدارنه فقط غیرانسانی شمارده شده است بلکه ازچنان رفعت سانی برخورداراست که همدلان ناهمزبان می‌توانند در سایه‌سار وفاق و همدلی به فتح عالم نایل آیند، اما ناهمدلان همزبان نمی‌توانند به َنمی از َیم ِ توفیق دست یابند.  

ماشین و مودت و معیشت!

با ورودِ لجام گسیخته ماشین به ایران، شیوة زندگی سنتی که بر پایة همیاری و همدلی استواربود، تا حدود زیادی دگرگون شد و منفعت‌گرایی به جای همیاری نشست. ماشین و فرامین انبوه و غیر انسانی‌اش، جان‌مایه‌های سنتی را برنمی‌تافت و هر عاملی که می‌توانست آدمی را به کسب سود و قدرت مادی بیشتری برساند، ارج می‌نهاد. اکنون با دورشدن تاریخی از حقیقت سنت و زانو زدن به پای مصنوع صانع شدة عصر جدید (تکنولوژی) اگر به مواریث سنتی به دیدة تردید نگریسته نمی‌شد، حداقل به دیدة تحقیر نگریسته شد. اکنون حقیقت‌خواهی سنتی که واجد ارزش بود، جای خود را به قدرت‌طلبی داده بود و همه چیز در سایة این باور نارس ترجمه می‌شد که هرچه توانمندتر در کَندن سهم بیشتر از سفرة گستردة طبیعت به قدرت نزدیکتر. در تندباد فرهنگی که بر نهال ظریف و تُرد سنت ایرانی وزید، رفاه نفسانی، اصل اساسی همه پویش‌ها و جوشش‌ها شمارده شد و انسان‌ها به اعتبار اینکه تاچه حد در برآوردن حاجات غرایز موفقند، طبقه‌بندی شده‌اند.

در چنین فضایی «قدر» آن دیگری زمانی دانسته می‌شود که بدانیم وی تا چه حد می‌تواند در برآورده‌سازی «امیال» ما دست از آستین برآورد. سودای ِسود بر بود و نبود ما پرتو افکند و ما آن به آن از سنن ِدیرپایمان فاصله گرفتیم و به جای «فهم معنای بالغ زندگی» به «درک ناتمام ِمفهوم ِمتعارف ِ زیستن» روی آوردیم. بر این اساس همدلی، تعریفی صنفی و صوری پیدا کرد و از سیرت راستینش تهی شد.

 

یادی از آن همدلی‌های سترگ

نمونه‌ای از همیاری‌هایی که در فرهنگ سنتی و پرپیشینة ما ایرانیان نمودهای بارزی داشته است و به نوعی در حافظه تاریخ نیز مضبوط است بدین قرار می‌باشد:

 

واره:

همیاری زنانه که هنوز در همة روستاهای ایران روایی دارد؛ و آن چنان است که زنان روستا، شیر هر روزه گوسفندان خود را با یک سنجش شگفت میان خود تقسیم می‌کنند تا هر کس چون هنگام شیر به او رسد به اندازه‌ای شیر داشته باشدکه بتواند با آن ماست و کره و روغن و کشک و دوغ فراهم آورد. با این روش، اگر پیر زنی یک بز یا گوسفند هم داشته باشد، با دادن آن به «واره»، در یک سال حداقل یک روز هست که او با گرفتن شیر روستا (یا بخشی از شیر روستا) بتواند روزی سالانة خود را تأمین کند. در آن روز همة دیگ‌ها، آبگردان‌ها و ابزارهای همگانی روستا نیز در دست آن پیرزن خواهد بود و جوانان نیز برای گرفتن فرآورده‌های شیری به او یاری می‌رسانند.

باغ اسپار:

منظور بیل‌زدن باغ‌ها می‌باشدکه همچنان در همة روستاهای ایران انجام می‌شود؛ چرا که تراکتور را برای بیل‌زدن نمی‌توان به همه جای باغ گسیل داشت. در این نوع همیاری، همة جوانان روستا در یک روز معین و از قبل پیش‌بینی شده، به بیل‌زدن باغ‌های آماده، باغ اسپار می‌پردازند که در نهایت دارنده باغ به پاس تشکر، آنان را به ناهار میهمان می‌کند.

 

جوی روبی:

در هر روستا، در جوی‌های از رودخانه برآمده، سالانه به اندازة گوناگون گل و لای از باران‌های سیل‌آسا، ته‌نشین می‌شود و مردان روستا در یک یا چند روز، پیش از آمدن نوروز، همه به یاری هم، جوی را لایروبی می‌کنند.

 

لایروبی قنات:

متأسفانه امروزه با حفر چاه‌های عمیق و برآوردن آب با موتور، بیشتر کاریزهای ایران خشک شده است؛ در حالی که پیش از این زمان (و در این زمان برای کاریزهای روان) چند روز نیز به همیاری برای لایروبی قنات اختصاص می‌یافت و بعضاً می‌شود.

 

کاشت و داشت و درو:

برای زنان بی‌سرپرست، پیرمردان، آموزگار و نیز روحانی روستا، این مهم در فروغ مساعدتی مصفا به وقوع می‌پیوست و آن‌چنان بود که روستاییان همه با هم در زمینی که به این کار ویژه شده است یا در زمین از کار افتادگان در یک روز شخم می‌زنند و تخم می‌پاشند. پسان در درازنای سال، بهنگام، هر یک از مردان روستا آن زمین را آبیاری می‌کند، و به هنگام درو، همه با هم آن را درو کرده، خرمن می‌کنند و گندم و جوِ پاک‌کرده را به خانة آن کس که برایش یاری خواسته‌اند، میبرند.

 

برگزاری آیین زناشویی:

در فرهنگ سنتی ایران از گذشته چنین بوده که در مراسم پیوند دو جوان، بیشترین مشارکت ممکن را داشته باشند. این مهم را ایرانیان برای خودشان گرامی می‌دیدند و از موهبت‌ها و التفات‌های ویژة خداوندی می‌شماردند. هنوز هم در روستاهای ایران، هرگاه دو جوان آهنگ پیوند می‌کنند، در روستا کسی نمی‌ماند که در حُسن برگزاری آن مراسم کاری را انجام ندهد.

میهمانان از دیگر روستاها، آرد و برنج و نان و روغن و گوسفند با خود به همراه می‌آورند و افزون بر این همه هر کس به قدر درآمد و بنیة مالی خود، پولی می‌پردازد تا بدرقة راه نوعروس و نوداماد شود و آن دو بتوانند در مطلع زندگی مشترک، خیالی نسبتاً آسوده داشته باشند. نوعاً نه تنها با آن پول هزینة مراسم پیوند پرداخت می‌شود، بلکه تا چند ماه نیز زندگی آن دو جوان با ماندة آن به خوبی و خوشی می‌گذرد. در این نوع مراسم، همچنین هریک از شرکت‌کنندگان به اندازه‌ای که بتواند پول به رامشگر و آرایشگر و دلاک دِه می‌دهد تا هزینة مراسم بر شانة عروس و داماد فشاری وارد نکند.

 

آیین سوک:

ایرانیان نه تنها درمراسم شادی‌بخش و سرورانگیز یکدیگر به نحو وسیع و صمیمانه‌ای شرکت می‌کردند که در مصائب و رخدادهای اندوه‌بار هم نیز مشارکتی فعال و همه‌جانبه داشتند و به اصطلاح در غم و شادی شریک و دوشادوش یکدیگر بودند. این همه قطعاً تظاهرات بیرونی یک اعتقاد سنتی معقول است که زندگی این جهانی را بسی گذرا و تمام‌شدنی می‌داند و سخت به این نکته باور درونی و ژرف دارد که «میان تولد، که با درد آغاز می‌شود تا مرگ که انتقال و ارتقاء است، یک دورة نقاهت وجود دارد به نام زندگی. این سه پنج عمر با همة شادمانی‌ها و اندوه‌هایش گذشتنی و به اتمام رسیدنی است. سوک و سور برای همة انسان‌ها در این دو روزه بی‌دوام رخ خواهد داد؛ پس خوشتر آن باشد که خود را از واقعیت جاری و رخ‌دادنی زندگی دور و مهجور نسازیم و بکوشیم تا فراز و فرودهای محتوم جاده زندگی را در سایة همیاری و همدلی با هم سپری کنیم.

در آیین سوک نیز تمامی کارها بر شانه‌های همگان و همگنان – به طور برابر- است. مثلاً در ایل بختیاری یا در میان مردم کردستان – سُرنا نوازان – با آهنگی خاص، مردمان را از روستاهای دور و نزدیک به جانب روستای فرد متوفی فرا می‌خوانند. بارزترین و پرشکوه‌ترین جلوه‌های برگزاری مراسم سوک را در لحظه‌هایی مشاهده می‌کنیم که ارزش‌های مشترک و به تبع آن میراث‌های مشترک مدخلیت و وساطت دارند. مانند مراسم مربوط به پاسداشت شهدای کربلا؛ که در هنگامه این مناسبت‌های جاویدان، همه با هم به یاری و مساعدت وزن خاص اشعار بر سر و سینه می‌زنند و حماسه حسینی را گرامی می‌دارند. در مراسم محرم و صفر، همة دیوارها و سترها برداشته می‌شود و صحنه‌های بی‌بدیلی از یگانگی و اتحاد را میان همة طبقات اجتماعی با هر بضاعت مالی و معنوی مشاهده می‌کنیم.

در برخی از کتاب‌ها ذکر شده است که آیین‌هایی از این دست در ایران باستان ویژة چند پهلوان ِ گُرد ایرانی مانند ایرج، سیاوش، سهراب و اسفندیار هم برگزار و برپا می‌شده است. از متن و بطن همین مراسم در روزگار دیلمیان، آیین‌های تعزیة سالار شهیدان، حضرت امام حسین (ع) به دیگرگونه وجهی رویید.

در سنت نمایشی ایرانیان، نوعاً برگزاری سوک‌واره‌ها، جایگاه در خور تأملی داشته است. آنان در تنفیذ باورهای پاک و اعتقادات ربانی خود، از زبان نمایش استفاده‌های مبسوطی می‌کردند که یکی از بارزترین جلوه‌های مسلم آن «پتواژگویی» یا همان مکالمة منظوم بوده است که به خصوص در میان موبدان زرتشتی رواج و منزلت بسیاری داشته است.

 

ورزش:

در لحظه لحظه‌های ورزش‌های باستانی ایران، به روشنی عنصر همیاری و همدلی را مشاهده می‌کنیم؛ تا آنجا که پیشکسوتان با آغوشی گسترده و با طیب خاطر و خاطری عاطر، به یاری نوخاستگان عرصه ورزش می‌آیند. در گود زورخانه که براستی گود جوانمردی‌اش باید نامید، همه و همه در کنار یکدیگر به ورزش می‌پردازند و همة جنبش‌ها و حرکات به نحو یکسان صورت می‌پذیرد.

ورزش باستانی ایران با پیشینه‌ای شش هزار ساله، براستی نماد بارز همیاری و همدلی است؛ همه چیز با ضرب مرشد آغاز می‌شود و در طی مدت ورزش، هرگز احدی در سودای پیشی‌گرفتن از آن دیگری نیست؛ زیرا خلاف آمد ورزش‌های امروز که غالباً در شمار مواریث و تحفه‌های فرهنگی غربیان محسوب می‌شود، هرگز قرار نیست که کسی برنده یا بازنده باشد و در پایان دست کسی را بالا ببرند و یا پایین آورند. به این خاطر است که امکان مشارکت همة ورزشکاران در تجربة جمعی یکدیگر با وسعت‌نظر خاصی (که خود از عناصر فاخر و اعتلا آفرین فرهنگ سنتی ایران است) فراهم می‌آید. 

 

بافندگی و ریسندگی:

تا پیش از این که ماشین و فرامین آن در جامعة ایرانی تا بدین حد گسترده و فراگیر نشده بود و همه چیز و همه کس معطوف به آن نبود و به تبع آن کار ریسندگی از بانوان ما گرفته نشده بود، شب همه شب، همة زنان و دختران روستا، پس از به‌خواب کردن کودکان، در خانة یکی از آنان گرد می‌آمدند و با خواندن ترانه‌های زیبای روستایی به یکدیگر یاری می‌رساندند؛ تا خواب ایشان را فرا نگیرد و همگان بتوانند آن اندازه پشم یا پنبه شبانه را ببافند و به خانه‌های خود ببرند.

این‌گونه ترانه‌خوانی، در روستاهای خراسان به نام «کِلهّ فریاد» هنوز حضور دارد؛ چندان‌که مردان روستا، شبی را برمی‌گزینند و در خانه‌ای گرد می‌آیند و تا بامداد ترانه می‌خوانند. این ترانه‌ها که نوعاً در خصوص عاطفی‌ترین و بنیانی‌ترین مسایل انسانی است، اسباب قوام دل و جان و آسودن روان یکایک افراد می‌شود و چندان در بهجت‌افزایی آنان مؤثر است که می‌توانند در سایه‌‌سار این ترانه‌ها از ستم متعارف روزمرگی‌ها برهند. بسیاری از محققان عقیده دارند که «این ترانه‌ها برای عامة مردم فرهنگ‌دوست، دوست داشتنی و زیبا ودلرباست؛ به همان دلربایی شعرهای آسمانی حافظ و سعدی و مولانا و به همان زیبایی آثار سهراب و فروغ و اخوان. اگر خوب بنگریم، این ترانه‌ها زبان دیرین ِدل و ادراک ماست. زبان عامه رفته بر باد! زبان پدران و مادران نگارمانند که به مکتب نرفتند و به غمزه مسأله‌آموز اصالت و حیات ادبی قوم ما گردیدند. این ترانه‌ها برای ما، همان آب زلال شعر سهراب است که می‌رود پای سپیدار فرهنگ دیرین ِ ما تا آن را پایدار و سرزنده سازد و یا همان دست‌های فروغ است که در باغچة فرهنگ بومی ما کاشته شده و به روزگاران سبز خواهد شد و یا همان پوستین کهنة اخوان است که به مانند میراثی جاودان و والا برای لاله‌های فرداهای دور و نزدیک باقی و گرامی خواهد ماند.

باری، این ترانه‌ها قدیمند و کهن و از سویی جاری و سرزنده، یادگار جاری اعصار ماست. صداهای متراکم راویان قصه‌های شاد و شیرین، رجزهای دردآلود و دیرین فاتحان شهرهای رفته به باد و این صداها هم‌اکنون به پژواک، بارها و بارها، از دل خانه‌های متروک و غم‌گرفته تا پهنای دشت‌های سبز و خرم، در گنبد بلند زمان می‌پیچد. اینها پژواک بلندِ آمال ناپیداست و مویة رنج‌های کهن.

این ترانه‌ها نه تصنیف است و حَراره و نه رباعی و چارپاره؛ بلکه ترانه‌هایی‌ست اصیل، بومی، زلال و کهن. گفتم «اصیل»، مرادم نه آن اصالتی است که وابسته به نسخ کهنه اصلی و یا بدلی متون باشد و گفتم بومی، تا نه تصور شود که این ترانه‌ها رنگ‌پریده‌اند و آفتاب سوخته دیاری نیستند. گفتم «زلال»، تا مسلم شود که از دل‌های صمیمی و جان‌های سراسر عاطفه برخاسته‌اند و اما «کهن»،... کهن بودن این ترانه‌ها به استناد اسناد مکتوب است و نه بنا به روایات منقول و مستند از منابع و متون، بلکه این کهن‌انگاری و دیرین‌پنداری ترانه‌ها بر اساس روایات عموماً شفاهی و جاری و ساری در بین طیف عظیمی از اجتماع – یعنی: «عامه» – است. عامه‌ای که زبان، ادبیات، تاریخ و باورهایی مخصوص به خود دارند و همه رویکردها و تجلیات ذوقی‌شان به نام فرهنگ عامه مشهور است و این ترانه‌ها، بُرشی از فرهنگ عامه است؛ یعنی قسم مهمی از یک واقعیت چشم‌نواز و یک فرهنگ اصیل. »

گونه‌های همیاری و همدلی در فرهنگ سنتی مردم ایران چندان زیاد است که باید دربارة آن فرهنگنامه‌ها نوشته شود؛ اما با این سخن که همیاری در خواندن ترانه و کار (برای دختران ریسنده) باشد، به پیشینة آن در ایران باستان باز می‌گردد و نمونه آن همیاری دخترکان کرمانی است برای ریسندگی در روز، بیرون از خانه و در بیابان و کشتزار و کوهستان:

 

یکی شهر بُد تنگ و مردم بسی

ز کوشش بُدی خوردن هر کسی

در آن شهر دختر فراوان بدی

که بی‌کام و جوینده نان بدی

به یک روی نزدیک بودی به کوه

شدندی همه دختران هم‌گروه

از این هریکی پنبه بردی به سنگ

یکی دوکدانی ز چوب خدنگ

به دروازه دژ شدی هم‌گروه

خرامان از آن شهر تا پیش کوه

برآمیختندی خورش‌ها به هم

نبودی به خورد اندرون، بیش وکم

 

در این داستان دو همیاری دیگر هم هست: یکی همراه رفتن همة دختران و دیگر بر روی هم ریختن خوراک‌ها و همه با هم خوردن. کهن‌ترین ریشة این همداد  بزرگ و انسانی ایرانی را در بخشی گمشده از «اوستا» به نام «گنباسرنی چت» می‌بینیم که چنین آمده است:

«اندر همی نیکدینان با یکدیگر برای برآوردن نیاز هم و نیز همیاری با اکدینان  در کاری که از آن بدین گزایش نمی‌رسد. »

در سنت همیاری ایرانیان، همیاری در اموری توجیه‌پذیر است که تبعات و ثمرات آن عاید همگان شود، اما اگر بخواهند درختان جنگل را ببرند، یا کشتزاری نرسیده را درو کنند، چون چنین کارهایی از دیدگاه سنت ایرانی ناشایست است به یقین همیاری در چنین حالی صورت نمی‌پذیرد.

در فرگرد شانزدهم سوتکرنسک دربارة مزدهای گوناگون سخن آمده است؛ نخست آنان که مزدِ نیکو در برابر کارشان می‌گیرند. دو دیگر آنانکه مزد بسیار می‌گیرند و برترین پایه را آنان دارند که در برابر کار «اهرایی»  را بخواهند. در نوشته‌های پهلوی نیز بارها به واژة «کرپک مزد» که مزد نیکوکاری در راه خداوند بوده باشد، اشاره رفته است و پیداست که چنین مزد و پاداشی برای آنان است که یاوری به نیاز عموم می‌رسانند.در بخش چهارم «نیکاتوم نسک» یکی دیگر از بخش‌های گمشدة اوستا، به نوع ارزشمند دیگری از همیاری و همدلی برمی‌خوریم و آن همیاری مردمان است برای جداکردن دو کس که با هم بر سر جنگند.بنابر آن نسک، کس یا کسان که بیند، دو کس با یکدیگر به جنگ آویخته‌اند، اگر برای جدا کردن آنان پیش نیایند، گناهکار به شمار می‌آیند و دادگاه دربارة آنان داوری می‌کند!

نتیجه:

همة توفیق‌های بزرگ جوامع در طول تاریخ از دامان توجه ژرف به همدلی و همیاری برمی‌خیزد. به یقین، هر جا که خللی و اختلالی و خلطی در مسیر تعالی انسانی دیده شود، باید بی‌درنگ به نبود کیمیای همدلی و همیاری پی‌برد. ایران ما در طول تاریخ، همواره مدرس و مدبرِ همدلی بوده است. بر این اساس هرگز به یک‌ سونگری و خودبینی نگراییده و بر تعامل پرتلؤلو با آحاد عالم برخاسته و این همه باروری و باورمندی را برای خویش خواسته است. غنا و قدرت فرهنگ سنتی ایران مرهون غنای فرهنگ همدلی و همیاری آن است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۴
ابراهیم محمودزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی